
غمِ درون
چگونه باز گو کنم غم درون
ز سوگِ تو
ز مرگِ تو
چگونه باز گو کنم غم درون
برای تو
که زندگی نمایشِ
فجیع درد و فاجعه-
سکوت و بغض-
و حادثه برای تو
بود و بس
زعمق شب صدای تو پر میکشد
فریاد تو در کوچه های سرد شب
در اتش جوشنده-
گرمای تب الودِ
خیابانهای متروکِ روی گردانده -
از انسانیت بر میکشد
کاشکی دستی کوچک
صدائی ارام
یا که لبخندی سر شار
ز مهر-
به تو بر خورد میکرد
و ترا لحظه ای هر چند
کوتاه ،گذاران
با خود به قلمرو های
عشق و دوستی مهمان میکرد
کاشکی تاریخ تو و بیشمارانی دگر
رقمی دیگر میخورد
کاشکی میتوانستم ، دستهایم را
لحظه ای کوتاه، به توهدیه میدادم
تا که حس همراهی و هم قلبی مرا
که کنون در من
اینگونه بیتابانه در غلیان است
با تو تقسیم میکردم
کا شکی ...
بنفشه کمالی 22 اکتبر 2009
چگونه باز گو کنم غم درون
ز سوگِ تو
ز مرگِ تو
چگونه باز گو کنم غم درون
برای تو
که زندگی نمایشِ
فجیع درد و فاجعه-
سکوت و بغض-
و حادثه برای تو
بود و بس
زعمق شب صدای تو پر میکشد
فریاد تو در کوچه های سرد شب
در اتش جوشنده-
گرمای تب الودِ
خیابانهای متروکِ روی گردانده -
از انسانیت بر میکشد
کاشکی دستی کوچک
صدائی ارام
یا که لبخندی سر شار
ز مهر-
به تو بر خورد میکرد
و ترا لحظه ای هر چند
کوتاه ،گذاران
با خود به قلمرو های
عشق و دوستی مهمان میکرد
کاشکی تاریخ تو و بیشمارانی دگر
رقمی دیگر میخورد
کاشکی میتوانستم ، دستهایم را
لحظه ای کوتاه، به توهدیه میدادم
تا که حس همراهی و هم قلبی مرا
که کنون در من
اینگونه بیتابانه در غلیان است
با تو تقسیم میکردم
کا شکی ...
بنفشه کمالی 22 اکتبر 2009








0 نظرات:
ارسال یک نظر
برای ارسال نظر : بعد از نوشتن نظرتان در انتخاب نمایه یک گزینه را انتخاب کنید در صورتی که نمیخواهید مشخصات تان درج شود " ناشناس" را انتخاب نموده و نظر را ارسال کنید در صورت مواجه شدن با پیغام خطا دوباره بر روی دکمه ارسال نظر کلیک کنید.
مطالبی که حاوی کلمات رکيک و توهين آمیز باشد درج نميشوند.