لینک جدید اشتراک

www.eshterak.info

۱۳۸۸ آبان ۹, شنبه

نگذاریم جنایت تاریخی کشتار زندانیان سیاسی در ایران وسیله ای برای سوء استفاده فرصت طلبان و سوداگران شود!( پروانه قاسمی- جابر کلیبی )


ghassemi2@yahoo.ca

djaber_ka@yahoo.ca

در مورد "کمیته برگزارکننده یادمان کشتار زندانیان سیاسی دهه 60 در مونترال - کانادا" وبرخورد به"قطعنامه پایانی" آن

چندی است که سالگرد نسل کشی زندانیان سیاسی دهه ی 60، به جای اینکه اهرمی برای مبارزه علیه عامل این جنایت، یعنی جمهوری اسلامی باشد، مبدل به سمینارها و بحث های تکراری، سخنرانان حرفه ای و بررسی های روان پزشکی شده و باین ترتیب از اهمیت سیاسی و مضمون مبارزاتی آن به شدت کاسته اند(1). ما به هیچ وجه مخالف تحقیق و بررسی این فاجعه تاریخی نیستیم و تا زمانی که رژیم اسلامی در حاکمیت است، باید از طریق سمینارها و تحلیل های متدیک در همه زمینه ها باین رخداد تاریخی که در واقع پاشنه آشیل همه جناح های جمهوری اسلامی است، پرداخت. اما، سالگرد کشتار زندانیان سیاسی، به عنوان یک واقعه سیاسی- اجتماعی در واقع و همواره زمینه یک عمل سیاسی علیه رژیم است. فرصت های زیادی طی سال برای تحقیق و بررسی این جنایت و بطور کلی 30 تاریخ خون بار جمهوری اسلامی در ایران و جهان وجود دارد و بطور مستمر می توان از این فرصت ها برای تحقیق و بررسی در این زمینه استفاده نمود. اما، در روز سالگرد این فاجعه باید همه نیرو و توان صرف آکسیونها و مبارزه عملی علیه رژیم اسلامی گردد و باین ترتیب افکار عمومی مترقی و انقلابی جهان در حمایت از مبارزات توده های مردم در جهت سرنگونی رژیم اسلامی بسیج شود.

شیوه ای که در سال گذشته(2008) آگاهانه و برنامه ریزی شده توسط جریانات پیرو اصلاح طلبان دولتی و به کمک برخی عناصر دیگر، در مونترال کانادا درپیش گرفته شد - که در همان زمان توسط "اتحاد سوسیالیستی ایرانیان- مونترال" افشاء شد- دقیقاً کوششی بود آگاهانه و برنامه ریزی شده برای بی رنگ کردن مضمون سیاسی و تنزل اهمیت تاریخی این جنایت نظام جمهوری اسلامی بود. در این جا لازم است یادآوری کنیم که اغلب جریانات و افرادی که سال گذشته کمیته "سمینار سه روزه در مونترال" را تشکیل داده بودند، ماهیت سیاسی واقعی خود را آشکار کرده و بطور علنی پشت سر موسوی، کروبی، خاتمی و ...، یعنی جناح های جمهوری اسلامی قرار گرفتند و برنامه ریز بردن افراد به سفارت ایران در اتاوا، برای رای دادن، و سازماندهی "جنبش" ارتجاعی سبزگردیده اند. ما این گرایش را در سال گذشته به درستی افشاء کرده بودیم(2). امسال نیز بقایای همان کمیته، باضافه تعدادی تازه پیوستگان و افرادی که سال گذشته خود از مخالفان آن بودند و اینک جزء فعالان کمیته شده اند، همان برنامه را باجرا گذاشتند و نتیجه آن یک قطعنامه دو پهلو، متضاد و التقاطی است که بیشتر انشاء نویسی است تا یک سند سیاسی روشن! در زیر کوشش می کنیم به آن بپردازیم. پیش از آن اما، لازم است در مورد شیوه کار و نوع سازماندهی سمینار اشاره ای کنیم.

سمیناری که تحت عنوان "یادمان کشتار زندانیان سیاسی" در تبلیغات برای دو روز اعلام شده بود، در واقع اما یک شب و یک روز بیشتر نبود و شب اول، برنامه تماماً به شعر خوانی و موزیک اختصاص داشت. این شیوه که درسال گذشته نیز بکار رفته بود، بروشنی جدا کردن بخش "هنری" از بخش "سیاسی" است. در حالی که معمولاً هنرمندانی که در این گونه جلسات شرکت می کنند، افراد متعهدی هستند که بنا بر تعریف نباید هنر خود را جدا از مسایل سیاسیِ مطرح شده در سمینار بدانند! به این اضافه کنیم که بهای ورود در شب اول 30 دلار(احتمالاً موزیک خریدار بیشتری از سیاست دارد؟!) و روز دوم که در واقع بحث های سیاسی در آن انجام گرفت، 15 دلاربود؟! برگزار کنندگان سمینار ظاهراً تابع قانون بازار، یعنی "عرضه و تقاضا" هستند و یادمان کشتار زندانیان سیاسی را با تجارت یکی گرفته اند!

اما در مورد محتوای "قطعنامه پایانی ..."؛ این قطعنامه که ظاهراً مورد تایید "شرکت کنندگان و برگزار کنندگان گردهمایی ..."، یعنی هم کسانی که در این سمینار به عنوان سخنران، شاعر و ...، شرکت کردند و هم برگزارکنندگان آن نیز می باشد و یک "سند سیاسی" نیز به آن اضافه شده است (گویی خود قطعنامه غیر سیاسی است!؟)، در کلیت و اجزاء خود تفاوت چندانی با اعلامیه ها و بیانیه هایی که گروه های مرتبط با جناحهای ناراضی جمهوری اسلامی صادر می کنند، ندارد. مضمون و محتوای سیاسی آن دقیقاً فاصله گرفتن از موضعگیری ها و فعالیت هایی است که به همین منظور توسط نیروها و جریانات چپ رادیکال و کمونیست اعلام می شود و انجام می گیرد. این کوشش البته تازه نیست و همواره توسط کسانی اعمال شده است که هدف آنها نه بزرگداشت تلاشگران سیاسی جان سپرده در این دهه از حیات جمهوری اسلامی است بلکه سایه افکندن بر نظرات و اهدافی است که این رزمندگان برای تحقق آن ها جان بر کف وارد مبارزه ای انقلابی با رژیم ضد انقلابی جمهوری اسلامی شده اند. در قطعنامه مورد بحث و نیز در "سند سیاسی" و شعارهای زیر آن، حتا یک کلمه و یا یک اشاره به رزمندگان کمونیست، سوسیالیست و مجاهدی که جان خود را در راه آرمانهای خویش گذاشتند، وجود ندارد. چگونه ممکن است مدعی "بزرگداشت" مبارزانی شد که در جهت تحقق اهداف، برنامه ها و ایده های سیاسی مشخص مبارزه کردند و بدست دژخیمان رژیم جمهوری اسلامی به قتل رسیدند، ولی هیچ سخن و اشاره ای به آنها و اهداف سیاسی که دنبال کرده اند، نکرد؟

نویسندگان قطعنامه "هدف از برگزاری یادمان کشتار زندانیان سیاسی دهه 60 در ایران" را "ادای احترام ... به تمامی ستایشگران زندگی که از برای آن به خون تپیدند" اعلام می کنند."ستایش گران" کدام زندگی؟ اصولاً هر فرد و هر طبقه اجتماعی بنا بر موقعیت اقتصادی و سیاسی خویش، خواستار نوعی زندگی است که در آن بتواند منافع فردی و طبقاتی خود را متحقق سازد. از این رو، بر خلاف ادعای نویسندگان "قطعنامه"، رزمندگانی که توسط رژیم اسلامی قتل عام شده اند "ستایش گر" زندگی بطور عام نبودند، اگر غیر از این بود، هیچگاه برای درهم پیچیدن نظام سرمایه داری حاکم، که یک نوع زندگی را به مردم تحمیل کرده است، بپا نمی خاستند. (ما پیشاپیش از خوانندگان پوزش می طلبیم که ناگزیریم بحث در مورد مطالب قطعنامه را در این سطح نازل و ابتدایی دنبال کنیم. این نویسندگان قطعنامه هستند که کوشیده اند تا اهداف سیاسی و نظرات واقعی خود راپشت چنین مطالب سطحی و نازلی پنهان کنند). می بینیم که صادر کنندگان قطعنامه با گفتن سخنان عام و بی آزار، چگونه راه را برای نفی ماهیت سیاسی و اهداف کسانی که برای زندگی و دنیای دیگری به مبارزه علیه رژیم اسلامی بپا خاستند، هموار می کنند. این کوشش برگزار کنندگان "یادمان..." در شرایطی است که افراد معینی از "اصلاح طلبان" دولتی از قبیل گنجی، سازگارا و ...، برای ماست مالی کردن نقش خود در جنایت های رژیم اسلامی، اشاره ای گذرا و عام به کشتار مخالفان در جمهوری اسلامی می کنند. از این رو، در چنین اوضاعی وظیفه عناصر چپ و انقلابی دقیقاً مبارزه با سانسور اندیشه های انقلابی است، تا توده های مردم بدانند که قتل عام شدگان دهه 60 چه کسانی بودند و چگونه در راه منافع کارگران و زحمت کشان به رژیم ضد مردمی جمهوری اسلامی نه! گفتند. تاکید بر اندیشه های و اهداف انقلابی قتل عام شدگان دهه 60، بویژه در دورانی که جناح های معینی از رژیم همه کوشش خود را در منحرف ساختن افکار عمومی در زمینه کشتار زندانیان سیاسی در این سال ها متمرکز ساخته اند، اهمیت اساسی دارد.

قطعنامه در مورد جنبش اخیر، که برای اعتراض به تقلب در انتخابات ریاست حمهوری، توسط بخشی از رژیم سازماندهی شده است، می گوید :"جنبش اعتراضی اخیر که در آن حضور زنان و جوانان ویژگی خاصی دارد. جنبشی که می رود تا که پایه های های ستم را برچیند."!؟ نام بردن از جنبش بطور عام و بدون مرزبندی با سازماندهندگان آن، برهم زدن مرز انقلاب با ضد انقلاب است. آیا نویسندگان قطعنامه نمی دانند که رهبری این جنبش به دست کسانی است که خود از عوامل رژیم اسلامی و ابزار "ستم" بر زحمت کشان و عوامل سرکوب جنبش های اجتماعی طی 30 سال حیات جمهوری اسلامی بوده اند؟ البته از کسانی که همسو با "جنبش سبز" در مونترال، در کنار برگزار کنندگان تظاهرات معروف شرکت کردند، بیش از این توقع نمی رود که این چنین به توهم در مورد جنبشی که در چارچوب رقابت های گروهی توسط بخشی از حاکمیت براه افتاده است، دامن زنند. شرکت آنها در کمیته هایی که توسط اصلاح طلبان، توده ای ها، سلطنت طلبان در شهر مونترال تشکیل گردید خود گویای گرایش سیاسی آنهاست. "کمیته دفاع از مبارزات مردم ایران" که بنا به گزارش نشریه "هفته، شماره 57" : "بخش های چپ و راست، سوسیالست و مشروطه خواه و سلطنت طلب جامعه ایرانی مونترال را دربر می گیرد"، تنها یکی از زمینه های همسویی آنها با جریانات اصلاح طلب، توده ای، سلطنت طلب و ...، است. به هیچ وجه تصادفی نیست که "سوسیالیست" های مونترالی، کتابخانه نیما را که مواضع آن در اساسنامه علیه "نظامهای توتالیتر" روشن است و زمانی به عنوان "چپ" معروف بود، در اختیار داریوش همایون، قائم مقام ‏دبير کل حزب رستاخيز و وزیر اطلاعات رژیم پهلوی بود، قرار دادند(3). در شهر مونترال، روند گسست از چپ و گردش به راست در میان جریاناتی که زمانی مدعی "چپ" بودند و خود را در بلوک ها و اتحادهای سوسیالیستی و کمونیستی جا زده بودند، بویژه پس از به راه افتادن "جنبش سبز" موسوی و خاتمی، آشکارتر شده است.

نویسندگان "قطعنامه..." از یک سو، در شعار مدعی اند :"نمی بخشیم وفراموش نمی کنیم" ولی بلافاصله می گویند : "... تلاش های افشاگرانه افرادی چون موسوی، کروبی، گنجی و ... که مستقیم و غیر مستقیم در آن کشتارها دست داشته اند، هنگامی شجاعانه خوانده خواهد شد که با صداقت و قبول مسئولیت در قبال آن جنایت تاریخی همراه گردد." نویسندگان "قطعنامه..." می کوشند یک مساله سیاسی و طبقاتی را تبدیل به یک موضوع اخلاقی از قبیل "شجاعت" و "صداقت" کنند تا در پناه آن نتیجه مطلوب خود را بگیرند. بسیارخوب، اگراین افراد و نیز همه جنایتکاران جمهوری اسلامی، بقول شما، "شجاعانه" از خود انتقاد کنند و باین ترتیب"صداقت" خود را نشان دهند، آیا بازهم آنها را نخواهید بخشید؟ اگر چنین است دیگر انتظار"صداقت" و "شجاعت" از آنها را برای چه می خواهید؟ بازی با کلمات و اهداف خود را در پشت واژه های بی معنی پنهان کردن وجه مشخصه نویسندگان "قطعنامه" است. اما اگر نویسندگان "قطعنامه" در منطق خود "صداقت" داشته باشند باید جمله خود را اصلاح کنند و با "شجاعت" بگویند"فراموش نمی کنیم ولی می بخشیم"! شعاری که امثال گنجی و ...، می خواهند دستان خون آلود خود را با آن بشویند!

چشمک زدن نویسندگان قطعنامه به اصلاح طلبان حکومتی تنها به این گفته ها محدود نمی شود. آنها به عنوان نتیجه گیری می نویسند : "...اعتقاد داریم که پایه های جامعه مدنی قانونمند فردا از امروز ریخته می شود. به جز این جامعه مدنی و قانونمندی که این افراد وعده می دهند جهنمی بیش نخواهد شد". یعنی "صداقت" و "شجاعت" موسوی، کروبی و گنجی "پایه های جامعه مدنی قانونمند فردا" می باشد!؟ بدین سان، برگزارکنندگان "یادمان..." می خواهند با امثال موسوی، کروبی و گنجی همین"امروز"،"جامعه مدنی قانون مند"؟! "فردا" را بریزند، البته به شرطی که آن ها "صداقت"داشته و "قبول مسئولیت" نمایند؟!

استفاده از واژه هایی چون "جامعه مدنی" نشان می دهد که تا چه حد نویسندگان "قطعنامه ..."، حتا در بیان و طرح مطالب خود از اصلاح طلبان دولتی تاثیر پذیرفته اند. "جامعه مدنی" یا به زبان آلمانی :

buergerlische Gesellschaft ، انگلیسی : civil society و فرانسه : société civile، در واقع چیزی جز جامعه بورژوایی نیست که در قرن های 16 و 17 در مقابل نظام فئودالی حاکم بر اروپا مطرح شده و دموکراسی هایی بورژوایی در اروپا و امریکا محصول آن هستند. اما پس از ورود طبقه کارگر و آغاز انقلاب های کارگری نظریه مبتنی بر جامعه مدنی نیز به تاریخ پیوست. از آن پس سوسیالیسم و جامعه سوسیالیستی، آلترناتیو رهایی از ستم و استثمار سرمایه داری گردید. همه می دانند که "جامعه مدنی" مدت ها پیش، به عنوان اهرمی برای تحمیق مردم مورد استفاده دوم خردادی ها قرار گرفته و خاتمی از طرح آن برای لوث کردن واقعیت های جامعه و جلوگیری ازرشد رادیکال جنبش، سود برده بود. اینهمه به نعل و به میخ زدن نویسندگان قطعنامه برای این است که ماهیت واقعی واهداف سیاسی خود را پشت جملات بی سر و ته، کلمات دوپهلو و نتیج گیری های متضاد پنهان کنند. درعینحال نویسندگان قطعنامه با روشن کردن جامعه ایده آل خود در "فردا"، یعنی "جامعه مدنی"، مرزبندی خود را با جریان چپ و کمونیستی کشیده اند. این مرزبندی بار دیگر بیگانگی آن ها را با اهداف رزمندگان کمونیستی و سوسیالیستی که در دهه 60 توسط رژیم اسلامی قتل عام شدند، نمایان می سازد. بنا براین تعجب نکنیم چنانچه نویسندگان قطعنامه بخواهند با امثال کروبی، موسوی، گنجی و ...، جامعه ایده آل خود را بنا نهند که چیزی جز جامعه سرمایه داری، احتمالاً بدون احمدی نژاد و خامنه ای، نیست! چنین گسستی از اصول و موازین چپ و کمونیست در دوران کنونی البته ویژه نویسندگان این قطعنامه نیست، پیش از آنان، همه جریانات و افراد سرخورده، توده ای، اکثریتی و ...، چنین روندی را طی کرده اند.

در پایان قطعنامه، شعارهای بی پشتوانه ای چون"تشکیل گروه دائمی یادمان کشتار زندانیان سیاسی دهه 60 در مونترال" و "در اولین گام تهیه و نصب مجسمه مقاومت در ایران" داده شده که تغییری در سیاست و ماهیت سازشکارانه نویسندگان قطع نامه نمی دهد.

"سند سیاسی" که در زیر این قطعنامه آورده اند نیز از شیوه التقاطی، دوپهلو و ناروشن برگزار کنندگان "یادمان کشتار زندانیان سیاسی دهه 60" مستثنا نمی باشد. روی سخن آنها به توده های زحمت کش و نیروهای مترقی در کشورهای امپریالیستی نیست بلکه از"سازمان ها و مراجع بین المللی"، یعنی سازمان سازمان ملل، حقوق بشر و ...، می خواهند تا خواسته های آن ها را تحقق بخشند. گویی این جریانات امپریالیستی از آنچه در ایران رخ داده و رخ می دهد بی اطلاع هستند و تاکنون کسی چنین درخواستی از آن ها نه کرده است؟ در این توهم پراکنی هاست که می توان بیشتر و بهتر به نظرات سیاسی و تکیه گاه طبقاتی برگزارکنندگان "یادمان ..." پی برد. همین نکته و نکات بسیاری از این قبیل است که تفاوت ماهوی و ناهم خوانی فکری برگزار کنندگان "یادمان ..." را با زندانیان سیاسی دهه 60 بیان می کند. مبارزان دهه 60 اگر باین تصور بودند که "با فشار بر سازمان ها و مجامع بین المللی" میتوان خواسته های مردمی را در رژیم مستبد جمهوری اسلامی تحقق بخشید، دیگر نیازی به اینهمه از خود گذشتگی، تحمل شکنجه و رفتن به میدان اعدام نبود. نویسندگان "قطعنامه" و مبتکران "سند سیاسی" از حامیان امپریالیست رژیم جمهوری اسلامی می خواهند تا سران رژیمی را که خود بر سرکار آورده اند و با انواع کمک های سیاسی، اقتصادی، نظامی و ..." به جان توده های مردم انداخته اند و آن را تاکنون حفظ کرده اند، به محاکمه بکشند!؟ چنین تصوری از رژیم اسلامی و مجامع بین المللی تنها یک تصوری ساده لوحانه و غیر منطقی نیست بلکه دقیقاً در همان چارچوب و سمت و سویی است که امروز اصلاح طلبان دولتی و جنبش ارتجاعی سبز حدود و ثغور آن را تعیین کرده اند. بنا بر این چنانچه یکی از خواست های سند سیاسی مورد بحث : "آزادی فوری و بی قید و شرط تمامی زندانیان سیاسی جنبش اعتراضی اخیر" است(تکیه از ماست)، نباید تعجب نمود. از برگزار کنندگان "یادمان کشتار زندانیان سیاسی" در مونترال با ید پرسید پس تکلیف بقیه زندانیان سیاسی چه می شود؟ این بند از"سند سیاسی" آنقدر باورنکردنی و عجیب است که نمی تواند چکیده ی مغز یک انسان سیاسی چپ باشد. ظاهراً در فکر و ذکر برگزارکنندگان "یادمان..." چیزی فراتر از جنیش اصلاح طلبان وجود ندارد؟

اگر می گوییم نویسندگان "قطعنامه" و "سند سیاسی" آشکارا دنباله رو و تحت تاثیراصلاح طلبان دولتی هستند، سخنی به گذاف نگفته ایم. به یکی از تقاضاهای آن ها از مجامع بین المللی نگاه کنید و آن را با خواست های جنبش سبز موسوی و کروبی مقایسه نمایید : "به رسمیت نشناختن دولت احمدی نژاد از طرف جامعه بین المللی ..."

این درست همان شعاری است که موسوی و اصلاح طلبان دولتی، پس از انتخابات اخیر ریاست جمهوری- گرچه با زبان دیگری- مطرح کرده اند. زیرا به باور آنها این موسوی است که رأی آورده و بنا بر این، اوست که باید "دولت" تشکیل دهد. روشن است که تقلیل جمهوری اسلامی به "دولت" احمدی نژاد و تنها آنرا به رسمیت نشناختن، معنایی جز همصدا شدن با موسوی، خاتمی و ...، برای نجات جمهوری اسلامی از بحران کنونی، ندارد.

خواهند گفت که ما در جاهایی علیه رژیم جمهوری اسلامی موضع گرفته ایم! اغتشاش فکری و تناقض گویی برگزارکنندگان یادمان درست در همین است که کوشیده اند با تضعیف نظرات و شعارهای چپ، پلی میان آن ها با اصلاح طلبان بزنند. شاید این تراوش ترکیب"کمیته یادمان ..." است که ملقمه ای از مدعیان چپ و نمایندگان طیف راست(اصلاح طلبان، توده ای ها و برخی عناصری که زمانی در بلوک ها و اتحادهای سوسیالیستی و کمونیستی جا خوش کرده بودند) می باشد. یکی از مهم ترین علت هایی که موجب رشد و گسترش جریانات راست، اصلاح طلبان دولتی، توده ای ها و ...، در شهر مونترال شده است، دقیقاً همراهی و همسویی برخی افراد که زمانی مدعی چپ بودند و اینک بطور هیستریک علیه چپ موضع گرفته اند، با این جریانات است. هر دوی آن ها بر سر یک مساله هم پیمان هستند و آن مبارزه علیه اندیشه های رادیکال و انقلابی است. به دلیل نفوذی که جریانات راست و اصلاح طلب در شهر مونترال دارند، طبعاً ابتکار عمل به دست آن هاست و از بقیه به عنوان ابزاری در مبارزه علیه نیروهای رادیکالِ چپ استفاده می کنند. هر نهاد چپی که تاکنون در این شهر ابراز وجود نموده است، بلافاصله مورد یورش قبیله های حاکم بر شهر قرار گرفته و آن ها با امکانات و وسایلی که طی سالیان دراز در اختیار گرفته اند و البته با کمک های "ارزنده" افراد سرخورده ای که زمانی مدعی چپ بودند، کوشیده اند تا نگذارند یک جریان سیاسی رادیکال چپ در شهر مونترال پا بگیرد. تشکیل "کمیته یادمان کشتار زندانیان سیاسی" در مونترال در سال گذشته، که به ابتکار جریانات اصلاح طلب انجام گرفت، دقیقاً تاکتیکی برای مقابله با جریانات چپ بود. در اینجا برای کسانی که با مسایل شهر مونترال در سال های پیش آشنا نیستند، به رخدادهای سیاسی این شهر در دوران های گذشته و چگونگی تسلط جریانات راست و اصلاح طلب بر جو سیاسی این شهر، اشاره ای گذارا خواهیم کرد. همه می دانند که اغلب نهادهای دموکراتیک در مونترال با شرکت فعال افراد و جریانات چپ ایجاد شده و طی سال ها تاثیر رادیکالی بر جو شهر گذاشته اند. جریانات و افراد اصلاح طلب اما از اشتباهات و ضعف جریانات چپ استفاده کردند و با بسیج نیرو، از طریق تاکتیک های غیر اصولی این نهادها را اشغال و عملاً افراد چپ را از آن ها بیرون راندند. با این همه برخی از همین رانده شدگان، امروز از متحدان اصلاح طلبان شده اند. شرایط نابسامان کنونی در شهر مونترال در واقع نتیجه چنین روندهایی است.

اما در مورد دو حزب کانادایی که باین"یادمان..." دعوت شده اند و سخنرانان ایرانی آن باید گفت که آنها نیز به دقت در چارچوب سیاست عمومی برگزارکنندگان "یادمان..." انتخاب شده اند. حزب بلوک کبکوا که یک حزب ناسیونالیست بورژوایی است و نیازی به تعریف ندارد. اما حزب کبک سولیدر(حزب همبستگی کبک) که آقای امیر خدیر نماینده آنست و به عنوان نمایند یکی از محلات شهر مونترال در پارلمان محلی امسال انتخاب شده است، ملقمه ای از جریانات وافراد رفرمیست، حزب کمونیست کانادا(هم سنخ حزب توده)، افراد گسسته از چپ، بخشی از جریان ترتسکیستی و ...، می باشد. این حزب بیشتر سیاست حزب توده درمورد جمهوری اسلامی را دنبال می کند و آقای امیر خدیر از طرفداران جدی اصلاح طلبان و فعال"جنبش سبز" در مونترال است. ایشان، بلافاصله پس از موسوی که قبل از اعلام رسمی نتیجه انتخابات ریاست جمهوری در ایران، پیروزی خود را اعلام کرده بود، طی یک مصاحبه رادیویی این پیروزی را به عنوان "ورود ایران به دوران جدید" اعلام نمود و مردم را برای جشن و پایکوبی به جشنی که فردای آن روزدر یکی از پارک های معروف شهر مونترال برگزار شد، دعوت نمود. او و خانم فرانسواز داوید که سخنگویان حزب کبک سولیدر هستند، بارها از آزادی حجاب اسلامی در مدارس و ادارات دولتی حمایت کرده اند. آقای امیر خدیر از فعالان "کمیته یادمان" است که : "در جلب حمایت شخصیت های سیاسی و حقوقی به کمیته یادمان کمک کرده اند"( گزارش کمیته یادمان از سمینار دو روزه در مونترال، نشریه پیوند، 15 اکتبر)

دعوت از این دو حزب، تمایل و نزدیکی برگزارکنندگان یادمان را به جریانات رفرمیست و احزاب بورژوایی می رساند. از جریانات چپ و رادیکال کانادایی، جریانات ضد امپریالیستی، ضد سرمایه داری، ضد جنگ، مدافع حقوق مهاجران، زنان و ...، که در مونترال فعال هستند و معمولاً در چنین مراسمی شرکت می کنند، حتا یک فرد و یک سازمان نسبت به این "یادمان" ابراز همبستگی نکرده است. دعوت از احزاب بورژوایی از یک سو و فاصله گرفتن جریانات چپ و رادیکال کانادایی از "کمیته یادمان"، از دیگر سو، به خوبی وضعیت سیاسی برگزارکنندگان "یادمان ..." را در میان نیروهای چپ مونترال نشان می دهد. جریانات چپ و رادیکال کانادایی به خوبی به ماهیت سیاسی برگزارکنندگان یادمان پی برده اند.

سخن کوتاه، تسلط افراد و جریانات اصلاح طلب و رفرمیست بر فعالیت هایی که به منظور برگزاری "یادمان کشتار زندانیان سیاسی" انجام می شود، با توجه به نمونه هایی که در این نوشته از مونترال آورده ایم وچه بسا موارد دیگر در سایر کشورها، ماهیت سیاسی و خصلت مبارزاتی این رخداد تاریخی را تضعیف کرده آن را تبدیل به سوژه بحث های محفلی نموده است. در پرتو چنین بحث های بی حاصلی، زمینه برای جا انداختن نظرات رفرمیستی و حتا توجیه کسانی که در این قتل عام ها سهم عمده ای داشتند، فراهم می شود. روی سخن ما در این نوشته با جریانات و افرادی است که خود را چپ و کمونیست می دانند و علیرغم آگاهی به ماهیت این جریانات، به عنوان سخنگو، هنر مند و مبلغ، به تحقق این برنامه ها یاری رسانده اند! امید ما این است که چنین تجربیاتی بتوانند به درایت سیاسی و طبقاتی در جنبش کمونیستی ایران کمک کند و هشیاری و حساسیت در مقابل نفوذ عناصر و جریانات سازش کار و اصلاح طلب در جنبش را بیشتر کند.

مونترال اکتبر 2009

-------------------------------

1- یاد آوری این نکته اهمیت دارد که چنین کوشش هایی تنها در شهر مونترال انجام نمی گیرد - گرچه در این شهر به دلیل نفوذ توده ای ها و اصلاح طلبان حکومتی آشکارتر و منسجم تر از جاهای دیگر است- بلکه در مقیاس جهانی، هر جا که برای جریانات راست و اصلاح طلب ، بویژه توده ای ها و اکثریتی ها که ید طولایی در مخدوش کردن اصول و پرنسیپ های سیاسی و خدمت به ارتجاع حاکم دارند، امکانی وجود داشته است(سال های گذشته در برلین، استکهلم، آمستردام و ...، این جریانات کوشیدند در مقابل نیروهای چپ و رادیکال ابتکار عمل را در سازماندهی یادمان کشتار زندانیان سیاسی بدست گیرند)، برای بی محتوا کردن یادمان از هیچ اقدامی خودداری نکرده اند. البته این کوشش ها تنها به مساله کشتار زندانیان سیاسی دهه 60 محدود نمی شود بلکه همه حوزه های هنر، فرهنگ، ادبیات و سینما را نیز در بر می گیرد. برای اطلاعات بیشتر به مقاله مستند و افشاگرانه باربد طاهری:"دست درازی به سینمای زیر زمینی ممنوع!" در http://www.andishhee.com/10/49.htm

، لیلا قبادی : "چند پرده از یک نمایش" و مقاله های بصیر نصیبی، همه در : http://www.cinemaye-azad.com ، مراجعه شود.

2- رجوع شود به اطلاعیه اتحاد سوسیالستی ایرانیان- مونترال مورخ 27 اوت 2008، تحت عنوان "چرا در مونترال 2 یادمان کشتار زندانیان سیاسی برگزار می شود". در این اطلاعیه از جمله آمده است : "از همه بدتر و سنگین تر این است که کمیته ای که قرار است علیه جمهوری اسلامی در زمینه یکی از حساس ترین و در واقع پاشنه آشیل رژیم به افشاگری بپردازد، نه تنها افرادش به ایران رفت وآمد دارند بلکه خود کمیته نیز از این مساله به دفاع بر می خیزد. به این جملات از پاسخ "کمیته ..." به پرسش های یکی از خوانندگان پیوند در مورد رفت و آمد افراد کمیته به ایران توجه کنید تا عمق سیاست آن ها را دریابید : "موضوع رفتن دوستانی از این کمیته به ایران در کار کمیته اخلال ایجاد نکرده و ما آن ها را انسان های واقعی و پرکار و با وجدان اجتماعی و حساس به فاجعه دیده ایم. ما در جایگاه تعیین تکلیف برای رفتن یا نرفتن افراد نیستیم ولی به یک مساله واقف هستیم که تردد ایرانیان بسیار بیشتر از قبل است و این دسته با توجه به حضور وسیع نسل جوان که در ایران پرورش یافته نگاه و توجه خاصی را می طلبد. ما باید آغوشمان را گشوده واین عده کثیر را در فعالیت هایمان شرکت دهیم، مشارکت این جوانان در فعالیت های سیاسی و اجتماعی بسیار مهم و حیاتی است و در این بین ما فکر می کنیم هرگونه تقسیم بندی افراد که آیا به ایران رفت و آمد دارند را به وجدان اجتماعی آنان واگذار می کنیم و مشتاقان فعالیت را یار و همراه باشیم، تجربه ما بسیار مثبت بوده و از کارکرد دوستانمان در کمیته راضی هستیم.(نشریه پیوند 15 اوت 2008)"

همانطور که می بینیم "کمیته یادمان ..." رفت و آمد اعضای خود به ایران را "بسیار مثبت" ارزیابی کرده "و از کارکرد دوستان" شان در کمیته "راضی" بودند! امروز اما معلوم شده که افرادی که بایران رفت و آمد دارند و در فعالیت های علنی نیز شرکت می کنند، به این سادگی که "کمیته یادمان ..." آن را توجیه می کند نیست. طبق اسنادی که اخیراً منتشر شده، نشان می دهند که اغلب این افراد توسط نیروهای امنیتی سازماندهی شده و با برنامه وارد فعالیت های سیاسی در خارج از کشور می شوند. سند زیر گویاتر از آن آنست که نیاز به تفسیر داشته باشد. این سند دقیقاً نظرات "کمیته یادمان..." را به چالش می کشد و تاییدیست بر حساسیت ما نسبت به اعضای کمیته که به ایران رفت و آمد می کنند. به گزارش زیر توجه کنید :

"يك مقام وزارت اطلاعات حكومت اسلامى كه اخيراً به اروپا پناهنده شده است در يك افشاگرى بى سابقه اعلام كرد كه در معاونت هاى ده گانه وزارت اطلاعات واحدهايى وجود دارد كه مأموريتشان ايجاد هسته هاى تحت كنترل در درون اپوزيسيون خارج ازكشور است. به گفته اين مأمور كه خواست ناشناس بماند، وزارت اطلاعات مطالبى راكه براى ايجاد توازن ميان جناحهاى نظام لازم دارد به له يا عليه يكى از شخصيتهاى بلندپايه نظام، يا جناحهاى آن، از طريق اين هسته ها در خارج از كشور مطرح مى نمايد"

"او هم چنين مى گويد: از دانشجويان بورسيه حداكثر استفاده مى شود، آنها در هر سفر به ايران جلسات ويژه دارند و تخليه اطلاعاتى شده و توجيه مى شوند. علاوه بر اين، گزارش ماهيانه بايد بدهند و يا گزارش ويژه اگر لازم باشد. از همسران دانشجويان بورسيه براى نفوذ به خانواده هاى ايرانيان مقيم هر كشور استفاده مى شود. مأموريت هايى مانند تلفن زدن به رسانه ها نيز با آنهاست. بعضى حتى دوره آموزشى قبل از اعزام طى كرده اند. در زمان حضور در هر كشور نيز گزارش هاى ويژه داراى ارزش حتى پاداش دريافت مى كنند. هر چند زوج دانشجوى بورسيه تحت نظر يك مسئول اداره مى شود كه معمولاً با سفارت و يا مستقيم با تهران در ارتباط است"( فرزاد جاسمی : افشاى شيوه هاى كار شبكه خارج كشورى وزارت اطلاعات)

http://www.roshangari.net/as/sitedata/20090928201917/20090928201917.html

همانطور که در پیش اشاره کردیم اغلب این "مشتاقان فعالیت" امروز آشکارا به طرفداری از جناح های رژیم می پردازند و از سازماندهندگان جنبش ارتجاعی سبز شده اند. باقی مانده های آنها که امسال نیز در"کمیته یادمان کشتار زندانیان سیاسی دهه 60 مونترال" فعال هستند بدون این که به روی خود بیاورند، همان سیاست را این بار با عده دیگری دنبال می کنند. آیا نباید از این افراد خواست تا نقش خود را در کمیته سال گذشته به عنوان توجیه کنندگان رفت و آمد به ایران روشن سازند؟ تا آن زمان ما حق و وظیفه داریم نسبت به سلامت سیاسی آنها شک و تردید داشته باشیم.

3- داریوش همایون و رضا پهلوی نیز به خیل سبز پوشان پیوستند و در زیر علم موسوی، خاتمی و ...، در جهت حفظ رژیم اسلامی می کوشند!

Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Delicious :: Digg :: Stumbleupon :: Furl :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed


0 نظرات:

ارسال یک نظر

برای ارسال نظر : بعد از نوشتن نظرتان در انتخاب نمایه یک گزینه را انتخاب کنید در صورتی که نمیخواهید مشخصات تان درج شود " ناشناس" را انتخاب نموده و نظر را ارسال کنید در صورت مواجه شدن با پیغام خطا دوباره بر روی دکمه ارسال نظر کلیک کنید.
مطالبی که حاوی کلمات رکيک و توهين آمیز باشد درج نميشوند.

 
Clicky Web Analytics

Copyright © 2009 www.eshterak.net