رضا کمانگر: در ایران قوانین ضد زن بخصوص طی سی سال عمر ننگین رژیم اسلامی زبان زد خاص و عام است. اعتراضات گسترده چه در ایران و چه در خارج ایران توسط فعالین جنبش رهایی زن وجود داشته و همچنین قطعنامه هایی در محکومیت نقض حقوق زن در ایران توسط نهادهای حقوق بشری و نهادهای بین المللی صادر شده و بعنوان یک اهرام فشار برروی رژیم اسلامی وجود داشته است.
سئوال من این است، قوانین رژیم اسلامی چقدر بر روحیه زندگی مردم تاثیر گذاشته است؟ در نامه یک دختر 26 ساله دانشجو به من نوشته است:
داشتم یه سری از متن های سایت شما رو بازم می خوندم با خودم فکر می کردم این آزادی که شما میگید برای زنهایی هست که تو محیط غرب بزرگ شدن و خیلی چیزا براشون حل شده من که هنوز نمی تونم پله اول رو بگذرونم چطور می تونم آزاد اندیش باشم چطور به آزادی فکر کنم وقتی اولین زندان بانان من خانواده ام هستن نه جامعه ، وقتی تو مسائل خصوصی من دخالت میشه و اجازه داده نمیشه و خیلی بد برخورد میشه چطور به چیزاهایی بزرگتر فکر کنم؟
چرا در بخشی از جامعه ایران سخن از آزادی زن اینقدر سخت تلقی میشود؟ چرا بخشی از عاملین بی حقوقی زن، سرپرستان خانواده هستند؟ بمعنی دیگر چرا خانوادها به زندانبانان دختران و نسل جوان تبدیل شده اند؟ از نظر شما راه حل و برون رفت از این وضعیت چی است؟

اینکه بقول شما بخشی از عاملین بی حقوقی زن، سرپرستان خانواده هستند، به عامل فرهنگ، ارزشهای حاکم، معیارهای از پیش تعیین شده و در مغز فرورفته در مورد مسائل "اخلاقی" و "ضداخلاقی"، و بالاخره بیگانه شدن انسان (زن و مرد) از خود و از ارزشهای انسانی خود، مربوط میشود. و البته این فرهنگ و ارزشها نه "نرمال" هستند، نه خود به خود نه عمل می کند، و نه "بطور طبیعی" تولید و بازتولید می شوند. این را در ادامه توضیح خواهم داد.
در جامعه ای چون ایران با یک حکومت و سیستم تماما مبتنی بر "پست" (نه حتی شهروند درجه دو) بودن زن، مردم بدنیا میآیند. زن و مرد در نظامی ساخته شده بر بنای عظیمی از بی ارزشی جان و حرمت و کرامت اکثریت جامعه، در جهانی مبتنی بر نابرابری و ارزش انسان متناسب زور و بزرگ میشوند و در این دنیا باید "راه بقا" خود را پیدا کنند. سیستم و نظام حاکم برای "بقا" و حفاظت از "خود" راههای مخرب و ویرانگری در مقابل شهروندان میگذارد. پاره کردن گلوی هم، قاپیدن لقمه نان از سفره خالی گرسنه بغل دستی، افتادن به جان هم، ضعیف کشی، رقابت در صفوف مردم کارکن، صف بندی علیه هم، از جمله راههای بقایی است که سیستم در مقابل شهروندان میگذارد تا خود بردگان عامل حفظ سیستم بردگی و ضامن قفل و زنجیرهای اسارتشان باشند. همه اجزا دم و بازدم فرهنگ و سنت حاکم در جامعه ای مبتنی بر نابرابری، مانع شکل گرفتن یکپارچگی و اتحاد در صفوف کسانی است که همه درد مشترک و دشمن مشترک دارند.
مردم در یک سیستم تماما مبتنی بر اسارت و بردگی "پنهان" اکثریت آن، بدنیا میآیند. متناسب مقتضیات آن "تربیت" میشوند، برای خدمت به آن پا به میدان بزرگسالی میگذارند، و میآموزند که چرخ نظام را به نفع دشمنانشان و علیه خودشان، علیه مردم، بگردانند. اولین درس "اخلاقی" و راه "تنازع بقا" که این سیستم به مردم از کودکی تا سالمندی، میآموزد عبارتند است، اطاعت از زور و قدرت، "سربراه بودن" و "دراز نکردن پا از گلیم خود"، و مهمتر از همه استفاده از قدرت "ناچیز و محدودی" است که سیستم به "یک رده بالا تر از بردگان" داده است، و انداختن آنها به جان یکدیگر!
بخشی از مردم به دلایلی چون جنسیت، سن، موقعیت شغلی، قدرت بدنی، رابطه خانوادگی، اعتقادات وباورهای خرافی به "مقدسات الهی"، و هر دلیلی (جز موقعیت واقعی برتری طبقاتی) در موقعیت "ممتاز"، که با اکراه و خرواری زرو برق بتوان آن را "ممتاز" خواند، قرار میگیرند. این بخش غالبا برای حفظ موقعیت "برتر" خود از "قدرت" خود علیه بخش محروم تر بردگان نظام، استفاده میکند. مرد مامور کنترل همسر و دختر و خواهر و اجرای قوانین و ارزشهای نظام علیه زن میشود، زن و مرد علیه کودکان، توانمندان علیه ناتوانایان، جوانان علیه سالمندان، کارگر شاغل علیه کارگر بیکار، ایرانی علیه افغانی، فارس علیه ترک و کرد، مسلمان علیه غیر مسلمان و .... همه برای حفظ منافع دشمنانشان، علیه هم صف میکشند.
این پایه ای ترین درس اخلاقی – ایدئولوژیکی است که همه نظام های طبقاتی، سیستم های سیاسی و اجتماعی مبتنی بر بی حقوقی اکثریت مردم، برای تضمین موقعیت برتر اقلیتی بالا دست، به مردم میدهد. پدر مامور امر به معروف و نهی از منکر دخترش میشود، برادر و همسر پاسبان و نگاهبانان رعایت "اخلاق و فرهنگ و سنت" مردسالار میشوند و مجری قوانین اسلامی در چهاردیواری خانه، و کارگر مامور کنترل سرعت کار همکارش! این مناسباتی است که فرهنگ و سنت حاکم بر رابطه پدر و شوهر با دختر و همسر، برادر با خواهر، کارگرماهر با کارگر ساده، کارگر فارس زبان با عرب زبان، کارمند ارشد با کارمند "دون پایه"، معلم با دانش آموز، والدین با کودکان، سفید با سیاه، فارس با عرب، و ... حاکم میکند. مردمی که با هم درد مشترک دارند، هم سرنوشت اند، منافع مشترک دارند، طبقه کارگر، اعضا خانواده، محرومان، زن و مرد، را به جان هم میاندازند تا هم سیستم از گزند تعرض متحدانه آنها در امان باشد و هم مردم مامور بی جیره و مواجب حفظ سیستم و تضمین کارکرد غیر انسانی آن باشند.
دولت و طبقات حاکم، برای منفعت خود طرح و نقشه جنگ و جنایات میلیونی میریزند، تیر اما از گلوله سربازی خارج میشود که کمترین منفعتی در قبال آن جنگ معین نداشته است. این وصف حال پدران، برادران، همسران و کسانی است که در چهارچوب خانه و پشت درهای بسته خانواده دختران و زنان را از دسترسی به کمترین فضای آزادی محروم میکنند. حکم اش را امثال خمینی و جمهوری اسلامی و احکام و قوانین ضد زن صادر میکند، گلوله اما از تفنگ پدر و برادر و همسر علیه بخشی از خود، اعضا خانواده خود، برادران و خواهران طبقاتی خود، همکاران و همسرنوشتان، شلیک میشود.
این حرف ما کمونیست ها است که عامل زن ستیزی مردم و "فرهنگ مردم" نیست، بلکه نظام و سیستمی است که از آن سود میبرد. سرمایه و سرمایه داری، با ایجاد شکاف در صفوف مردم کارکن و تقسیم آنها به زن و مرد، سیاه و سفید، مسلمان یا یهودی، سود به جیب میزند. اگر این شکاف در صف مردم، کارکنان جامعه، بردگان مزدی، زن و مرد و سیاه و سفید و ... نبود، امروز جهان چهره کاملا متفاوتی داشت. دشمنان مردم توان مقاومت در مقابل اعتراض هر روز مردم را نداشتند و حیات و تاریخ شان قرنها بود که به گور سپرده شده بود.
اگر مردم همه میدانستند که علت بدبختی ها و سیه روزی هایشان چی است و راه تغییر آن کدام است و برای رسیدن به زندگی انسانی علیه دولت و طبقه استثمارگر حاکم متحد و متشکل میشدند، این نظام و سیستم ضد زن و جامعه انسان ستیز، یک روز هم دوام نمی آورد. از جمله به این خاطر است که ما کمونیست ها حزب میسازیم و همه محرومین، زن و مرد، را فرا میخوانیم که دستهایشان را در دست هم و در دست ما بگذارند تا ریشه نابرابری و تبعیض را از بنیاد برکنیم.
این راه حل اجتماعی و بنیادین حل مسئله زن در ایران و در همه جهان است. واقعیت این است که رفع ستم برزن در بعد اجتماعی ، راه حل فردی ندارد. اما برای کسانی چون نویسنده نامه، دسترسی به فضای آزاد، هم راه حل فردی دارد و هم راه حل جمعی. راه حل جمعی راهی است که ما در حزب حکمتیست پیش پا گذاشته ایم که متحد و متشکل شوید و علیه دشمن مشترک، نظام و سیستم ضد زن، به هر شکلی که میتوانید مبارزه کنید. طبعا دختر و زنی که در منگنه فشار خانواده دارد تباه میشود، نمی تواند در انتظار انقلاب اجتماعی و آگاه شدن پدر و مادر و برادرش و آشنایی خودش با حقوقش بماند.
چه باید کرد. دختری که امروز زیر فشار کنترل خانواده، همسر و برادر و مادر و همسایه و ... است برای رهایی چه باید بکند؟ آیا تعرض به کنترل پدر، حمله به مجری، مقصود عامل تفرقه در صفوف مردم را تامین نخواهد کرد؟ آیا آگاه بودن به علت زن ستیزی به معنای تن دادن به فشار پدر و همکار و ... است؟ بی تردید اینطور نیست. دانستن علت محرومیت ها قرار است چراغ راهنمایی برای خلاصی فوری همین امروز باشد و راه حل فردی حتما موضوعیت دارد. اما راه حل فردی را به اعتقاد من خود شخص باید با توجه به مجموعه فاکتورهای زندگی شخصی و خانوادگی و مسئولیت ها و .. پیدا میکند. دانستن علت بدبختی انسان خود بخشی، و بخش مهمی، از یافتن راه حل فردی هم هست. هیچ کس نمی تواند نسخه جهانشمولی برای همه احاد مردم برای کم کردن فشارهای فردی بدست بدهد. میتوان تجربیات فردی دیگران در موقعیت های مشابه را خواند، شنید، از آنها آموخت. میتوان از نزدیکان، مشاوران، دوستان، همفکران کمک فکری گرفت، اما سرانجام راه حل فردی را خود فرد باید پیدا کند. این کار هیچ مصلح اجتماعی و هیچ طبیبی نیست.
در خاتمه در مورد اینکه آیا مطالبات ماکسیمال انسانی در مورد حقوق زن برای جامعه ایران زود و "زیاد" است یا نه، توضیح کوتاهی میدهم. جامعه، و از جمله جامعه ایران، بطور اتوماتیک زن ستیزی و قوانین سنگسار و حجاب و ناموس پرستی و بی حقوقی مردم را تولید نمی کند. به حکم قوانین بنیادین جامعه که همه هستی، تولید ثروت و خوشبختی، توسط نیروی زنده و تولید متحدانه ای صورت میگیرد که تولید کنندگان خود کمترین بهره را از آن میبرند، به حکم این رابطه بنیادین بین اکثریت شهروندانش، می بایست بطور اتوماتیک و نرمال، اتحاد، همبستگی، رفاه و آزادی تولید میکرد. اگر نیرویی علیرغم جامعه (با همان مناسبات استثمارگرانه و طبقاطی آن) عمل نمی کرد، مردم به حکم موقعیت و هم سرنوشتی شان در تولید اجتماعی، بسرعت بطور نرمال و اتوماتیک فرهنگ انسانی و برابر و آزاد را انتخاب میکردند. اگر دولت و طبقه استثمار گر حاکم با در دست داشتن تمام ثروت جامعه، با تدوین قوانین علیه اکثریت مردم، با سازمان دادن زندان و پلیس و ارتش و مجلس و سپاهی که مردم را کنترل کند، و با مدیا و منبری که شبانه روز خرافه و نابرابری را تبلیغ کند، وجود نداشت، مردم انسانی ترین و ماکزیمال ترین مناسبات را بین خود انتخاب میکردند.
اگر همین جوامع سرمایه داری مبتنی بر استثمار اکثریت توسط اقلیت را به حال خود رها میکردند، جامعه دلیلی نداشت که فرهنگ انسانی، برابر و آزاد را انتخاب نکند. به این اعتبار هیچ درجه آزادی و برابری برای مردم ایران نه زود است و نه زیادی. آنچه که زائد است فرهنگ و قانون و دولت و سنتی است که به زور سرنیزه و خرافه و مذهب بر جامعه حاکم کرده اند. این چیزی است که کمونیست ها به آن رابطه زیرنبا و روبنا میگویند. روبنای جوامع حاکم، فرهنگ و مذهب و سنت، توسط طبقات حاکم برای حفظ موقعیت بالا دست خود و فرودستی اکثریت، سازمان داده شده است.
رضا کمانگر: مسئله استقلال زن به یک تابو تبدیل شده است، بخشی از بحث استقلال زن شامل استقلال اقتصادی است. اما میگویند تنها درآمد داشتن برای استقلال کافی نیست. میگویند اگر کار هم داشته باشید و وضع مالیت هم خوب باشد علیرغم اینکه دوست دارید مستقل باشید، اما نه خانواده و نه جامعه اجازه استقلال به زنان و به دختران بالای سن مجرد را نمی دهند. میگویند هیچ صاحب خانه ای آماده نیست به یک زن تنها خانه اجاره بدهد. تنها راه استقلال از خانواده ازدواج تلقی میشود این در حالی است که میدانند ازدواج تبعیض را از بین نمیبرد و استقلالی در ازدواج در کار نیست. علت چیست؟ راه حل کدام است؟ زن در ایران چگونه میتواند از خانواده پدری مستقل بشود؟ تلاش جنبش رهایی زن در این رابطه چگونه باید باشد؟

اما نبايد فراموش كرد كه همين تلاشهاي تا كنوني به اعتماد به نفس و اعاده حرمت و حقوق انساني زن در جامعه كمك زيادي كرده است. هم اكنون در بخشي از جامعه و بخصوص در تهران زندگي مستقل براي بخشي از دختران و زناني كه شاغلند و اقتصادشان دست خودشان است، امري عادي و پذيرفته شده است. اما نميتوان گفت كه اين مساله در تهران هم عموميت دارد.
بنا بر اين تا آنجا كه به خود زنان و بخصوص دختران و زنان جوان بر ميگردد، تلاش آنها براي كسب مدارك دانشگاهي و يافتن شغل و استقلال اقتصادي تا حدودي فضاي سخت و خشن عليه زن را شكسته و بخصوص به خود آنها اعتماد بنفس بيشتري بخشيده است.
سه دهه حاكميت مذهبي و قوانين شرعي و ضديت با زن و نگاه مردسالار و تحقير آميز نسبت به زن و وضع قوانين ضد زن، جداسازي ها و حجاب اجباري و مجازات هاي اسلامي و سنگسار و غيره ... عقب نشيني سنگيني به زنان و به كل جامعه تحميل كرده است. مساله اين نيست كه مردم بويژه زنان اين ها را پذيرفته اند، كه نپذيرفته اند. مساله اين است كه اين فضا به ضرب پليس و زندان و شلاق وسنگسار و اعدام به زنان تحميل شده. پشت ضديت با زن يك نظام و دستگاه هاي عريض و طويل قانونگزاري و مجريان رنگارنگ آن و يك شبكه سازمان يافته نيروهاي باند سياهي عليه زن قرار دارد.
اگر در يك كلام بگويم. تا اين قوانين و اين نيروهاي مجري آن در جامعه حضور داشته باشند و حكومت كنند، اين شرايط مي ماند و آپارتايد جنسي به حيات خود ادامه ميدهد. بايد قوانين را لغو كرد. و اين كار را نميتوان كرد مگر اينكه قانونگزاران و مجريانش را از كار ساقط نمود. اين يك طرف قضيه است و اين كار ميبرد و ساقط كردن دولت قانونگزار و مجري آن عليه زن و عليه جامعه كار يك جنبش و انقلاب عظيم اجتماعي به رهبري طبقه كارگر است... كه علاوه بر رهايي زن و برابري كامل زن و مرد رهايي كل جامعه از ستم و استثمار را در بر دارد.
اما از حالا تا آنوقت كارهاي زيادي ميتوان كرد.
فعالين جنبش زنان و بويژه زنان و مردان كمونيست و سوسياليست ، عليه تبعيض جنسي و نگاه مردسالار دولت و قوانين و بخشي از جامعه به زن بايد گارد و سدي ببندند. گفتم لغو قوانين و ساقط كردن مجريانش كار بيشتري مي برد. اما ايجاد فضايي انساني با تقبيح مردسالاري و تشويق برابري زن و مرد، تبليغ برابري حرمت انسان ها، ترويج همسرنوشتي و تلاش براي ايجاد صفي عليه تبعيض جنسي كاري است كه بايد به وسعت جامعه انجام داد.
من در جاي ديگري هم گفته ام حل معضل نگاه مردسالار به زن در خانواده و يا محدود كردن دختران و دخالت مدام در امور شخصي شان از طريق راه انداختن جنگ و جدال نسل جوان خانواده با نسل قبل تر از خود و پدران و مادران و بزرگترهاي خانواده ممكن نيست. تلاش را بايد از اين سر انجام داد كه زنان و دختران جوان قبل از هر چيز متوجه باشند كه خود نسل قبل و گذشته قرباني سيستم و نظام نابرابر و مردسالار ند. در اين نظام و تفكر بزرگ شده اند و به سموم قوانين و عرف و سنتهايش آلوده گشته اند. برخورد انساني و صبورانه و آگاهانه براي متوجه كردنشان به حقايق كار مي برد و حوصله مي خواهد. اين كار ممكن است اگر اعتمادشان را بتوان جلب كرد. ميتوان چشم هايشان را به حقايق گشود. ميتوان خاطر جمع شان كرد كه خطر و ريسكي در كار نيست. ميتوان با آنها دوست شد و آنها را همراه خود كرد. آنها را در تلاش و جدال اجتماعي عليه تبعيض جنسي و نگاه مردسالار به زن در كل جامعه و در رابطه با دولت و قوانينش با خود و همراه خود كرد. ميتوان كاري كرد كه پدران و مادران و بزرگترهاي خانواده عليه فشاري كه بر زنان و دخترانشان در جامعه و مدرسه و محل كار و دانشگاه ميرود و عليه تحقيري كه نسبت به آنها روا داشته ميشود در كنارشان باشند. انها را عليه پليس و نيروهايي كه مزاحمشان ميشود با خود داشته باشند نه اينكه به فشار مضاعفي تبديل شوند و خواسته يا ناخواسته به همكار بي جيره و مواجب دولت و نيروهاي فشار ضد زنان و دخترانشان تبديل شوند.
اين اولين گام است به نظر من. و در اين رابطه فعالين زنان و مدافعين حقوق زن و زنان كمونيست و سوسياليست نقش تعيين كننده دارند.
متاسفانه فعالين زنان و بويژه فمينيست ها به جاي رجوع به متن جامعه و به ميان زنان و ايجاد محافل وسيع زنان و مردان روشنفكر و آزاديخواه و ايجاد مجامع زنان در محلات و محل هاي كار و زندگي زنان و به جاي رسوخ در خانواده ها و ايجاد شبكه هاي بهم پيوسته زناني كه ظرفيت مبارزه براي رهايي خود را پيدا كرده اند...، به كارهاي وقت تلف كن و جنگ و گريز با نيروهاي انتظامي بر سر امضاي توماري كه ظاهرا انتها ندارد مشغول اند. و اين علاوه بر وقت تلف كردن منتظر نگه داشتن و متوهم كردن زنان به كاري است كه گويا سرانجامي دارد و ممكن است حقي براي زنان اعاده كند.
كلام آخر ميخواهم بگويم كه زن در جامعه ايران با وجود سه دهه فشار و سركوب و تحمل سياستهاي ضد زن از جانب رژيم ، ظرفيت بالايي از مقاومت در مقابل تبعيض جنسي را از خود بروز داده است و تازه اين يك بخش بسيار كوچك كل ظرفيت خفته و بالقوه اي است كه هنوز به ميدان عمل كشيده نشده است. در تحولات سياسي آتي ايران جنبش زنان و اعتراض زنان نيروي بسيار عظيم و متحد طبقه كارگر براي رهايي كل جامعه است. زن در انقلاب آتي ايران نيروي عظيم اجتماعي و تعيين كننده اي خواهد بود.
وظيفه ما كمونيست ها و حكمتيست ها و كل فعالين آزاديخواه و برابري طلب جنبش زنان است كه اولا براي ايجاد فضايي انساني در خانواده و جامعه كه مردسالاري در آن زشت باشد، تلاش كنند و دوما نيروي وسيع زنان و مردان آزاديخواه و برابري طلب را براي مبارزه اي خستگي ناپذير عليه آپارتايد جنسي و تقبيح آن و عليه قوانين تبعيض آميز بسيج كنند و به ميدان بياورند.
در خاتمه بخش كوتاهي از يك مصاحبه راديويي منصور حكمت در رابطه با همين مسايل را در زير نقل ميكنم .
منصور حكمت:
از همان روز اولى که در آن مملکت دستمان بجايى بند شود، اعلام ميکنيم که زن ومرد برابرند، همه قوانين تبعيضآميز فعلى را لغو اعلام ميکنيم، اعلام ميکنيم که حقوق مدنى زن و مرد يکى است، اعلام ميکنيم حقوق سياسى زن و مرد يکى است، اعلام ميکنيم حقوق فرهنگى زن و مرد يکى است، اعلام ميکنيم اختيارشان بر خودشان، بر خانوادهشان، بر محيط زندگيشان، بر محيط کارشان عين همديگر است و اعلام ميکنيم در عرصه شغلى و کارى و غيره زن و مرد حقوق کاملا برابرى دارند.
اين را اعلام ميکنيم و از آنجا که بشکل قانون درميآيد، و فورا اين کار را ميکنيم و نه در يک روند تدريجى که حالا قوانين را يکى پس از ديگرى چکشکارى کنيم. بعنوان يک بيانيه پيروزى انقلاب ما اين را اعلام ميکنيم و از فرداى آن روز اينها قانون است. وقتى اين قانون است بايد اجرا بشود. حالا اين که در جريان اجرايش کار چقدر طول ميکشد، چند مدير کارخانه مقاومت ميکنند، يا چند مدير و معلم مدرسه مقاومت ميکنند، آن روندى است که ممکن است در آن کار فائق آمدن به اين مقاومتها، روشنگرى درباره آنها، بدست آوردن منابع و امکانات کافى براى ايجاد عملى اين برابرى، بودجه بدست آوردن براى کارها و غيره، اينها ممکن است طول بکشد. اما بعنوان قانون فورا اعلام ميکنيم و اگر از فرداى آن روز معلوم شود که در جايى زنى در موقعيت نابرابر با مرد هست، مسبب آن قضيه کارى خلاف قانون و خلاف حق مدنى کس ديگرى انجام داده و با قانون روبرو ميشود.
در نتيجه از نظر ما اين زياده طلبى نيست، عين حقيقت است. اگر عکس اين بود، اگر فرض کنيد همين جنبش ملى-اسلامى که ما را به زياده طلبى متهم ميکنند، هيچ مشکلى ندارند که کلا خواهان استقلال از آمريکا بشوند، براى مثال در فلان کشور. و وقتى صحبت بر سر حقوق ملىشان است هيچ چيزى را زيادهروى نميدانند و همه چيز را ميخواهند. وقتى صحبت بر سر حقوق تجارى آنهاست، مثلا وقتى ميگويند ما بايد فلان صنعت خودمان را خودمان بدست بگيريم و فلان ماليات را از دوش ما برداريد، هيچ اشکالى نميبيند که بگويد "من اين را ميخواهم و بايد اجرا بشود". وقتى کار به زنها ميرسد، همه ميگويند، آقا زود است، حالا فعلا نه، با فرهنگمان جور نيست و غيره و غيره. ما با اين استدلال هيچ سازشى نداريم. ما اين خط را قبول نداريم... درست مثل حقوق کارگرى، مثل حقوق اقتصادى کارگران. ما روزى که سر کار بياييم - اميدوارم ما بتوانيم سر کار بياييم - همان روز حداقل دستمزدى را اعلام ميکنيم که يک خانواده بتواند با خيال راحت و بدون دغدغه با آن زندگى کند، بگذار هر کس که ميخواهد با آن مخالف باشد.
فوريه ٢٠٠١
رضا کمانگر: یک مسئله مهم مشکل حفظ پرده بکارت دختر در فرهنگ ضد زن جامعه ایران است. حفظ پرده بکارت برای دختر تنها وظیفه به اصطلاح برای نشان دادن نجابت به همسر آینده خود نیست. دختر در زمان ازدواج باید به پیرامون خود، به دو خانواده مدرک تائید شده بیاورد که باکره است و این مدرک به ثبت برسد.
در جوامع متمدن مسئله رابطه زن و مرد خصوصی تلقی میشود، اما در ایران و جوامع شرقی این مسئله خصوصی تلقی نمیشود.
این مسئله ناشی از چیست؟ ریشه تاریخی این مسله از کجا آمده است؟ مذهب، قانون و فرهنگ رایج چقدر عامل این مسئله هستند؟ راه حل شما چیست؟

جامعه مرد سالار عشق را مختص مردان کرد. زنان را به بکارت متعهد کرد، کم و بيش حق آزادى جنسى را براى مردان به رسميت شناخت در حاليکه زنان در بخش اعظم جوامع بشرى به ازدواج و آنهم يکبار ازدواج در سراسر زندگيشان محدود شدند. عمل جنسى اگر نه قانونا اما از هر لحاظ ديگرى براى زن سقوط است؛ تقصير و گناه و ضعف است. زن بايد سيرت و ناموس خود را حفظ کند در حاليکه مرد نه تنها براى عمل جنسى ملامت نمى شود بلکه تحسين هم مى شود. در مورد جنسيت زنان، فرض بر اين است که زنى که جنسيتش را بروز ميدهد، زن خوب و سالمى نيست. حق رابطه جنسى آزادانه منحصر به مردان است. در جمهورى اسلامى البته نرخ رسمى مقابله با عمل جنسى آزادانه زنان سنگسار و قتل ناموسی است. اگر هم زن سنگسار نشود، حداقل طرد ميشود و کسى با او معاشرت نمى کند و البته مردان غيورى در فاميل هم پيدا ميشوند که اين زنان را بقتل برسانند .
بکارت، جداسازی جنسی، حجاب و احکام و روشهای ارتجاعی مشابه در اسلام و فرهنگ شرقی مکانيسم هايى هستند براى کنترل و تحت قاعده در آوردن جنسيت زنان. زنان بايد کنترل شوند تا نظم جامعه پابرجا بماند. در فرهنگ اسلامى، آزادى زن و حضورش در جامعه، فساد و هوسرانى است و باعث به خطر افتادن ناموس و اعتبار مرد در جامعه مى شود و ارزشهاى اجتماعى بر اساس انقياد زنان و حفظ ناموس مردان شکل مى گيرد. وظيفه مردان، حفظ ناموس خود، يعنى کنترل و انقياد زنان است. شخصيت زن و تمايلات فردى و جنسى او در تناقض با مصالح جامعه است. در فرهنگ اسلامى از کودکى به دختر ياد مى دهند که بکارت سرمايه اوست و از دست رفتن بکارت يعنى بر باد دادن حيثيت مردان. طبق اوامر ارتجاعى اسلام، مجازات رابطه جنسى خارج از ازدواج و آزاد زن و مرد که زنا ناميده ميشود، بسيار سخت، سنگسار در اين جهان و سوزاندن در آن جهان است. بسيارى از زنان در جوامع اسلامى، قربانى اين ناموس پرستى کثيف و اين ذهنيت بيمار مذهبى ميشوند.
سالانه صدها زن در خاورميانه و ساير جوامع اسلام زده قربانى رسوم عشيره اى - اسلامى حاکم ميشوند و با جان خود بهاى عدم حفظ بکارت ناموس و ارزشهاى اسلامى را مى پردازند. در فرهنگ اسلامی و شرقی زن متعلق به مرد است و رفتار "درست" او انعکاسى از پاکى ناموس مرد و عشيره است و خلاف آن با قتل زن تطهير ميشود. روساى قبايل در يمن مى گويند: "اگر زنان بى اخلاقند، وظيفه مردان است که آنها را بکشند وگرنه ساير اعضاى قبيله، مرد را طرد خواهند کرد "
در اين فرهنگ دختران از سنين پائين معنى "شرم"، "عيب" و "شرف" را مى فهمند. دختران از همان سنين پائين بايد حواسشان به حقظ بکارتشان باشد، "نجيبانه" لباس بپوشند، موقع حرف زدن چشمانشان را به پائين بدوزند و "باحيا" باشند! و اگر شانس مدرسه رفتن داشته باشند از پسران جدا نگه داشته شوند.
مى گويند قتلهاى ناموسى رسمى ماقبل اسلام است و به اسلام ربطى ندارد. اين واقعيت ندارد. اسلام بعنوان دينى که دشمن زنان است و حقوق آنان را سرسختانه پايمال ميکند، اين رسم را در سيستم خودش وارد کرده و مبناى احکام اعتقادى و روشهاى عملى زندگى پيروانش تعريف کرده است. سوره ها و آيات متعدد قرآن و احاديث (سنت) محمد پيغمبر اسلام همگى زن را متعلق به و مايملک مرد تعريف کرده و به مرد اين حق را داده اند که در صورت نافرمانى زنان و شک نسبت به وفادارى جنسى آنان، "آنها را سرزنش کرده، از آنها دورى گزينيد و آنها را بزنيد." حکم تنبيه و آزار زنان در قرآن و اسلام، مبناى الهى، قانونى و عرفى آزار و ارعاب زنان، قتلهاى ناموسى و سنگسار در جوامع تحت سلطه اسلام است. وقوع اکثر موارد قتلهاى ناموسى در کشورهاى اسلام زده و جوامع کوچک محل سکونت مسلمانان در کشورهاى غربى، سند زنده و گويايى بر اين واقعيت است. علاوه براين، اکثر قاتلين ناموسى با ارجاع به آيات قرآن از اعمال خود دفاع مى کنند .
علاوه بر اين، کشتار ناموسى زنان با عروج اسلام سياسى و فعال شدن جريانات اسلامى در چند دهه گذشته شدت بيشترى يافته و رژيمهاى دست راستى و ارتجاعى حاکم بر کشورهاى خاورميانه براى سرکوب مردم، ميدان را براى تاخت و تاز گروههاى اسلامى باز گذاشته اند. در غياب ارزشهاى اجتماعى پيشرو و قوانينى که از حقوق انسانى دختران جوان و زنان دفاع کند؛ در فقدان آزاديها و حقوق مدنى زنان و جوانان، پدر به قاتل رذل دختر خود تبديل مى شود؛ غيرت اسلامى - عشيره اى با ساطور به جان زنان و دختران جوان مى افتد و وحشيانه قربانى مى گيرد. در ايران جمهورى اسلامى مسبب ابقا و تشديد اين وضعيت است
ريشه کن کردن اين فرهنگ عتیق و مقابله با ارزش گذاری زنان براساس بکارت در گرو دفاع قاطعانه از آزاديهاى مدنى زنان، مبارزه با جريانات اسلامى، لغو قوانين شريعت بعنوان مبناى قانون خانواده و قانون مجازات در کشورهاى اسلام زده و طرد فرهنگ مردسالارانه حاکم بر اين جوامع است. راه نجات از اين دايره مرگبار، بالا بردن ارزش و حرمت زن و تحولات سکولار و پيشرو در کشورهاى اسلام زده است. سد جلوگيرى از وقوع اين قتلها، دفاع بى قيد و شرط از آزاديها و حقوق مدنى زنان و دختران است. کليه قوانين و مقررات و رسوم عقب مانده اخلاقى و فرهنگى و دينى که استقلال و اراده مستقل زن و شخصيت او بعنوان يک شهروند برابر جامعه را پايمال مى کند، بايد ملغا شوند. قوانين و رسومى که آزادى زنان در انتخاب لباس و پوشش، انتخاب محل سکونت، شغل، معاشرت و حق سفر آنها را محدود مى کند، بايد ممنوع بشوند. هر نوع دخالتى از سوى اعضا خانواده در زندگى خصوصى، روابط عاطفى و جنسى زنان، و هر گونه ارعاب، سلب آزادى و خشونت عليه آنان بايد غير قانونى شود و تخطى کنندگان بايد قاطعانه مجازات شوند.
انقياد در رابطه جنسى اگرچه زنان را بيش از همه در اسارت قرار مى دهد اما عليه کل جامعه و شکوفايى انسانهاست. يکى از شاخص هاى پيشرفت اجتماعى و تحول و بهبود در زندگى مردم، آزادى زن در جامعه و آزاد شدن سکس و مسائل جنسى از تابو، خشونت و قيد و بند و فشارهاى اجتماعى، اقتصادى و اخلاقى حاکم از قبیل حفظ بکارت است. آنچه که باعث بقاى عقب ماندگى، ناموس پرستى و مردسالارى در قلمرو زندگى جنسى شده حاکميت مداوم اختناق و بقاى فرهنگ اسلامى، مردسالار و شرق زده در جوامعى مانند ايران است .
با در هم پيچيده شدن اختناق حاکم و باسرنگونی جمهوری اسلامی به قدرت مردم، فضاى جامعه باز و منافذ تنفس فرهنگى مردم گشوده خواهد شد. در ادامه چنين تحولى، فرهنگ اسلامى - شرقی حاکم بايد جاى خود را به فرهنگ و اخلاقيات مترقى و مدرن فى الحال موجود که استبداد و اختناق مانع از ابراز وجود آنهاست، بدهد. تازه آن وقت است که جنبش خلاصى فرهنگى بعنوان يک جنبش متحول کننده پا مى گيرد؛ وقتيکه جامعه بتواند نفسى بکشد تا بتواند خود را از فرهنگ اسلامى ــ شرقى، مردسالارى، از قالبهاى ارتجاعى و انقيادآور حاکم خلاص کند. تازه آن وقت است که مى توان يک مبارزه همه جانبه و وسيع براى درهم شکستن تابوهايى که عملا مانع رابطه برابر و آزادانه زن و مرد هستند، موجب دخالت در زندگى خصوصى مردم مى شوند را دامن زد. در چنين مبارزه اى است که مى توان رسوم و تابوهايى مانند بکارت و شرف و ناموس را کنار گذاشت. تازه آن زمان مى رسد که زن بتواند آزادانه زندگى کند، آزادانه لباس بپوشد، معشوق و يا معشوق هايش را برگزيند و برابر و انسانى عشق بورزد، و به اين خاطر شرمسار نباشد بلکه سرافراز و آزاد باشد. تازه آنوقت است که مى توان فرهنگ شرقى و مردسالار را مقهور فرهنگ مدرن و انسانى کرد .
رضا کمانگر: برای زنان و دختران هر روز محدودیت پشت محدودیت اعمال میشود. پدر، مادر و معلم مدرسه همه دست به دست هم دادند تا قوانین حجاب اجباری دختران رعایت شود، باید مراقب بیرون افتادن موی سرشان باشند. میگویند آرایش کردن قبل از ازدواج آبروی دختر را میبرد، نباید لباسهای شاد بپوشند، میگویند زنان نباید بلند حرف بزنند، نباید در مکانهای عمومی بلند بخندند، نباید با مردان نامحرم حرف بزنند و نباید های فراوان دیگر.
سئوال من این است، نقش فرهنگ و مذهب در کمک به اجرایی قوانین محدود کننده چگونه است؟ چرا بخشی از سرپرستان خانواده ها به یاری قوانین محدود کننده دختران آمده اند؟ آیا میشود گفت قوانین ارتجاعی رژیم اسلامی به فرهنگ مردم تبدیل شده است؟ آیا از نظر علمی این محدودیتها جلوی پیش رفت زهنی جامعه ایران را نگرفته است؟ راه حل و راه مقاومت چیست؟

به نظر من قوانین ارتجاعی بخشا نیرو در مقابل حکومت اسلامی و قوانین ارتجاعی بسیج کرده است و نیروی ضد خود را پرورده است و اما بخشا هم در فرهنگ و افکار مردم تاثیر منفی گذاشته است. میتوان هر دو نوع تاثیر آن را در جامعه دید. این در جامعه ایران به عینه دیده میشود که نیروی عظیمی در مقابل حکومت اسلامی و قوانین آن قد علم کرده است. به نظر من این نیرو مرتب تاثیرات قوانین و تبلیغات مذهبی حکومت را خنثی میسازد.این آن روند اساسی است که در جامعه ایران مشاهد میشود.
مسئله نفوذ باور و سنت مذهبی در خانواده بسیار قوی است. مسئله ناموس و حفظ ناموس و محدودیتهای خردکننده و نابود کننده که از جمله در نامه ای از یک دختر جوان بر روی سایت شما آمده است، خیلی عمیق است. حتی در خانواده های مدرن این مسئله مطرح است. مسلما این افکار و عادات و فرهنگ به نفع رژیم و قوانین آن عمل میکند. چه امروز و چه در آینده که رژیم اسلام در ایران سر کار نیست بخشی از کار ما فعالین سوسیالیست و حقوق زن مبارزه با این افکار و سنتهاست. این سنتها بسیار ریشه دارند.
آیا قوانین اسلامی به فرهنگ مردم تبدیل شده است؟ بستگی دارد در باره کدام بخش از مردم صحبت میکنیم. به نظر من فرهنگ اسلامی دارای نفوذ کمتری در شهرهای بزرگ است و در روستاها زمینه قویتری دارد. در کل مردم در ایران میخواند زندگی آزاد و سکولاری داشته باشند. سکولاریسم در ایران جنبشی قویی است. به نظر من این فرهنگ و خواست غالب مردم است.
حتما اگر حکومت مذهبی نبود ما با جامعه و فرهنگ و مردم پیشرفته تری در ایران سر و کار داشتیم. راه حل ما برای مقاومت در مقابل ستم بر زن و ستم مذهبی حاکم بر زن و جامعه، تکیه بر جنبش دفاع از حقوق و ازادی زن و جنبش سکولاریستی و حتی بخشا ضد مذهبی است که در ایران جریان دارد. تقویت این جنبش میتواند بسیار از زنان و دختران که قربانی ستم در خانواده نیز هستند را نجات دهد. کار این مقاومت و این جنبش از جمله سازماندهی نجات دختری است که برای سایت شما نامه نوشته است. آسانتر کردن زندگی او. از طریق ایجاد مقاومت قویتر در او، فراهم کردن زمینه های مادی و فرهنگی این مقاومت، تغییر فرهنگی خانواده اش و .....
رضا کمانگر : بعضی از خانواده ها میگویند ما به دخترمان اعتماد داریم اما به جامعه اعتماد نداریم. دختری میگوید اگر شجاعت بخرج بدی و با یک پسر مورد علاقه ات بیرون بروید باید مشکلات زیر را در نظر بگیرید: مبادا با گشت منکرات برخورید تا سروکارت به کلانتری بکشد و بعدا یا ازدواج اجباری و یا جریمه و اطلاع دادن به خانواده وعواقب آن گریبانت را میگیرد، مبادا به آشنائی برخورید که به همه جار بزنند که تو را با یک پسر دیده اند و برایت ننگ بحساب بیاید، مبادا خانواده ات بفهمند که ممکن است سر به نیستت کنند، حتما در جریان قتل های ناموسی هستید. اما منکرات میگوید بخاطر جلوگیری از فساد این کار را میکنند. آشنایان هم میگویند بخاطر اینکه نوعی دلسوزی برای اینکه دختر فریب نخورد و خانواده اش کنترولش کنند. سرپرستان خانواده هم میگویند حیثتشان لکه دار شده است و حق دارند با مجازات خشن شرف و حیثیت و ناموسشان را احیا کنند.
قضیه چیست؟ این توحش در قرن 21م اتفاق می افتد و در جریان است. آیا این تصویر واقعی است؟ تصویرشما چگونه است؟ عامل اصلی این وضعیت چه کسیست؟ راه حل شما چیست؟

ایمان دارم اگر نسل جوان باور داشته باشند که حق تعیین سرنوشت مسلم ترین حق بشر است می توانند حداقل اعتماد و احترام خانواده را با خود داشته باشند تاثیر بر خانواده ها نیز بخشی از مبارزه ماست ، کاری که گرچه راحت نیست اما شدنی است ویکی از رکن های مبارزه ماست . فراموش نکنیم که وجود دردهای مشترکی چون فقر فلاکت ، خفقان و بیکاری ما و خانواده هایمان را دریک صف عظیم مبارزه قرار می دهد کافی است آنان بدانند ما برای تغییر وضع موجود راه حل داریم ، کافی است بدانند که ما ایمان داریم جهان بهتری ممکن است و برای آن تلاش می کنیم .
رضا کمانگر: از همه شماها عزیزان، ثریا شهابی، مظفر محمدی، اعظم کم گو یان، ناهید ریاضی و دیبا علیخانی که دعوتم را قبول کردی و به سئوالاتم پاسخ دادید تشکر و قدرانی میکنم. 10 آوریل 2009
www.r-kamangar.com
0 نظرات:
ارسال یک نظر
برای ارسال نظر : بعد از نوشتن نظرتان در انتخاب نمایه یک گزینه را انتخاب کنید در صورتی که نمیخواهید مشخصات تان درج شود " ناشناس" را انتخاب نموده و نظر را ارسال کنید در صورت مواجه شدن با پیغام خطا دوباره بر روی دکمه ارسال نظر کلیک کنید.
مطالبی که حاوی کلمات رکيک و توهين آمیز باشد درج نميشوند.